کمیل پرورش یافته علی(علیه السلام)
کمیل پرورش یافته علی(علیه السلام)
منبع :اختصاصی راسخون
چکیده
کلید واژگان: علی (علیه السلام)، اصحاب، کمیل بن نخعی، زندگی، تاریخ ، شهادت ، جنگ، نهروان، صفین، جمل.
مقدمه
تولد کمیل
سال تولد کمیل به درستی مشخص نشده است. بعضی سال تولد او را سال بعثت (4) و گروهی دیگر سال 12 هجری دانستهاند(5)
صاحب کتاب « کمیل محرم اسرار امیرالمومنین» این نظر را اشتباه میداند و معتقد است که به دلیل این که مورخین شهادت کمیل را در سال 82 و 83 ه و در 90 سالگی وی اعلام کردهاند ، در این صورت سال سوم هجری بایدسال تولد او باشد.(6) مرحوم علامه امینی سال شهادت کمیل را سال 42 هجری دانسته است.(7) که ظاهراً باید اشتباه چاپی در کتاب رخ داده باشد . به غیر از آن، سال شهادت وی به دست حجاج را بعضی در سال 82 هجری (8) و اغلب در سال 83 هجری (9) ذکر نمودهاند بر این اساس و با عنایت به اینکه طبق قول غالب و مشهور ، کیمل در زمان شهادت در 90 سالگی بوده است؛ لذا سال تولد او میبایست در سال پنجم بعثت ( 8 سال قبل از هجرت) و یا سال ششم بعثت( 7 سال قبل از هجرت ) بوده باشد. (10)
ایمان آوردن مردم یمن
از طریق « معاذ بن جبل» ارسال نمود، چنین نوشت:
« به نام خدای بخشنده مهربان، این نوشته ای است از محمد فرستاده شما در بازگشتن از تبوک ، به ما رسیده و در مدینه ما را دیدار کرد پس آنچه را پیام فرستاده بودید به ما رسانید و از آنچه نزد شما بوده، آگاهمان ساخت و اسلام شما را گزارش داد و هم اینکه خدا شما را به راه آورده است . .. و راستی «مالک بن مراره» گزارش را رسانید و راز را نگه داشت پس شما را با نیکی با او دستور میدهم؛ همانا من از شایستگان خاندانم و نویسندگان و اهل قرآن به سوی شما فرستادم و شما را به او نیکی فرمایم و چه او مورد نظر است و السلام»(11)
حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به منظور تعلیم فقه به مردم یمن، معاذ بن جبل از بزرگان انصار و ابو موسی عبدالله بن قیس اشعری را به آن سرزمین اعزام نمود که تا زمان رحلت آن حضرت به تعلیم مشغول بودند. (12)
مدح اهل یمن
و در حدیث دیگری حضرت علی (علیه السلام) به نقل از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمایند « مَنْ أَحَبَ أَهْلَ الْيَمَنِ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنِي» (16)؛ هر کس که اهل یمن را دوست بدارد به تحقیق مرا دوست داشته است و هر کس که آنان را دشمن بدارد ، با من دشمنی ورزیده است.
خاندان نخع و مذجح منشأ خدمات ارزشمند و برجسته ای برای اسلام بودند چنانکه در زمان حضرت علی (علیه السلام) به غیر از مهاجرین و انصار و بنی هاشم که با وی بیعت نمودند، از 27 نفر شیعه بیعت کننده ، مالک اشتر و ثابت بن قیس و کمیل بن زیاد و عمرو بن زراره ، نخعی بودند. (15)
کمیل پرورش یافته حضرت علی (علیه السلام)
مرحوم علامه طباطبائی درباره حضرت علی(علیه السلام) میگوید:
« گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند اویس قرنی و کمیل بن زیاد نخعی و میثم تمار و رشید هجری وجود دارند که در میان عرفان اسلامی مصادر عرفان شناخته شدهاند.(16)
جوانی کمیل تا کشته شدن عثمان
آیا بازگرداندن حَکَم بن عاص، پس از آن که پیامبر او را مورد لعنت قرار داده و به طائف تبعید کرده بود، میتوانست دلیل روشنی برای شورش باشد؟ آیا ساختن قصرهای با شکوه و انباشتن خزانهها از دِرهم و دینار و داشتن زمینهای بسیار و باغهای انبوه و اسب و شترهای بی شمار هیچ میتوانست بهانه ای برای اعتراض مسلمین باشد؟ آیا به پهلوی عمّار لگد زدن و ابوذر را به رَبَذه تبعید کردن و دستورِ سوزاندن همۀ قرآنها را به قصد تدوین یک قران واحد دادن، کافی بود تا دلِ یاران پیامبر و دیگر مسلمانان را آزرده سازد؟
آیا شرابخواری والیانش در شهرها و به نماز ایستادنشان در حال مستی میتوانست از موارد نکوهش عثمان باشد؟... و نمیدانیم! شاید همۀ اینها، به اضافۀ تمام اجتهادهای شخصی و بدعتهای خلیفۀ اوّل ودوم بوده است که موجب شده اَمثال کمیل و مالک اشتر و محمد بن أبی بکر و... پس از 25 سال، دریای صبرشان لبریز شود و مرز سکوتشان بشکند. البته نتیجۀ نادیده گرفتن آن همه سفارشهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غدیر خُم و ثمرۀ شوم انتخابات در سقیفه و... اگر چیزی بدتر از این نمیشد، بهتر از این هم نمیشد. به هر حال، در ادامۀ تبعید یاران علی (علیه السلام) به شام، کمیل و آن گروه تبعیدی عرصه را بر معاویه تنگ میکنند به گونه ای که معاویه طیِّ نامه ای از عثمان میخواهد تا آنان را به کوفه بازگردانَد. آنها به کوفه بازگشتند اما پس از گذشتِ روزگاری چند، و در پیِ اعترافاتِ شدید علیه حکومتِ وقت این بار به حِمص (از شهرهای سوریۀ کنونی) تبعید میشوند. اما در آن جا نیز از طرف عبدالرحمن (پسر خالدبن ولید) شکنجه های بسیار میبینند تا این که مدت تبعیدشان به پایان رسیده و بار دیگر به کوفه بازمی گردند.
در کوفه، اعتراضات این گروه علیه عثمان همچنان ادامه یافته و به اوج میرسد تا آن زمان که دوران خلافت غاصبانۀ او نیز ـ با کشته شدنش ـ به پایان میرسد. آن گاه در روزهای بعد، و پس از بازگشت علی(علیه السلام) به مدینه، این گروه متحّد شیعی، آشکارا به صفِ بیعت کنندگان با آن حضرت پیوسته و بیعتی دوباره و مقیّد میبندند.
آری! بیعت مشروط این افراد با علی(علیه السلام) بدین صورت بوده است: «با هر کس جنگ کند، جنگ کنند و با هر کس صلح کند، صلح کنند و هرگز پشت به جنگ نکنند؛ که همین گونه هم شد و حتی یک تن از ایشان نیز از شرکت در همۀ جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام) خودداری نکردند؛ تا این که بعضی کشته شدند و بعضی به انتظار مرگ نشستند.»(17) و یکی از همین بیعت کنندگان؛ کمیل بن زیاد بود در کنار بزرگانی همچون محمد بن ابی بکر، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان، اویس قرنی، رُشَید هَجَری، حارث همدانی و ... . (18)
کمیل در دوران امامت حضرت علی (علیه السلام)
همچنین شیخ مفید در کتاب «الاختصاص» تحت عنوان «سابقان مقرّب به حضرت علی (علیه السلام)» پس از نام بردن اصحابی همچون سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار به عنوان «ارکان اربعه» تابعینی مثل اویس قرنی، عمرو بن حنق خزاعی، رُشید هَجری، میثم تمار، کمیل بن زیاد نخعی و قنبر غلام حضرت علی (علیه السلام) و دیگران را ذکر مینماید.(20)
2. آغاز مخالفتها با حضرت علی (علیه السلام)
2ـ1ـ مخالفت معاویه و خونخواهی عثمان
حضرت فرمود: خون عثمان را از من میخواهند؟ خدایا در پیشگاه تو از خون عثمان بیزای میجویم. آنگاه مقدمات تهیۀ لشگر را دید و به امرای خود نوشت که مردم رابه جنگ با معاویه دعوت کنند.(21)
2ـ2 مخالفت عایشه و طلحه و زبیر
اما موقعی که در راه مکه به مدینه، از بیعت مردم با حضرت علی (علیه السلام) خبردار شد، سخت ناراحت گردید و گفت: ای کاش آسمان بر زمین میافتاد تا این روز را نمیدیدم و این خبر را نمیشنیدم. به خدا سوگند که عثمان را با ظلم کشتند و بی گناه خون او را ریختند.
والله که یک روز ازعمر عثمان از جملۀ عمر علی (علیه السلام) بهتر بود. از پای نمینشینم تا خون عثمان را طلب نکنم و آنگاه از نیمه راه بازگشته و به سوی مکه رفت. (23)
از طرفی دیگر طلحه و زبیر که در محاصره خانهی عثمان شرکت داشتند و هرچند با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرده بودند ولی چون که از تصاحب جاه و مقام درخلافت حضرت علی (علیه السلام) مأیوس گشته و تقسیم مساوی بیت المال را از جانب آن حضرت دیدند، بهانۀ سفر به مکه را نمودند. (24)عایشه در مکه با گروهی از بنی امیّه بود که با خبر رسیدن طلحه (پسر عموی عایشه) و زبیر( شوهر خواهر عایشه) بسیار خوشحال شد. و بنی امیه که دشمنی حضرت علی (علیه السلام) را در دل داشتند، تحت شعار خونخواهی عثمان، در جنگ با آن حضرت متحد ساخت. بنا به پیشنهاد زبیر، ابتدا میخواستند به جانب شام و معاویه بروند، ولی درنهایت جانب بصره را در پیش گرفتند. حضرت علی (علیه السلام) آمادۀ لشکرکشی شد و از مردم مدینه خواست که با وی همراهی نمایند ولی آنها اهمال و سنگینی میکردند.
عایشه، طلحه و زبیر چون به نزدیک بصره رسیدند، با عثمان بن حُنیف که از طرف حضرت علی (علیه السلام) عامل بصره بود و با گروهی از شیعیان آن حضرت از بصره بیرون آمده بود، مواجه شده و قصد جنگ نمودند. ولی با وساطت بعضی، صلح برقرار شد. اما علی رغم قراردادصلح، طلحه و زبیر تصمیم گرفتند که عثمان بن حنیف و شیعیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را که با او همرأیند، بکشند. شبانه عثمان بن حُنیف و قوم او را محاصره کرده و همۀ شیعیان را کشتند، اما از کشتن عثمان به علت ترس از عکس العمل خویشاوندان وی منصرف شده، ولی موی سر و صورت و سبیل و مژه و چشم او را کنده و موی سر او را تراشیده و با خواری رها نمودند.
حضرت علی (علیه السلام) از مدینه بیرون آمده و در راه ربذه رسیده بود که خبر رسیدن طلحه و زبیر در بصره و غافلگیرانه نمودن عثمان بن حنیف وی و کشتن شیعیان را شنید، آنگاه فرزند خویش حضرت حسن (علیه السلام) و عمّار یاسر را به کوفه فرستاد و تا کوفیان را دعوت به همراهی نمایند و خود را به سمت بصره روانه گردید
مردم شهر کوفه به حضرت حسن (علیه السلام) و عمار یاسر جواب مثبت داده و با لشگر نه هزار و دویست نفری که کمیل بن زیاد و مالک اشتر و صعصحة بن صوحان و حُجر بن عَدّی که در قالب گروهی از قاریان کوفه، جزء آنان بودند به حضرت پیوستند.(26)
آری علی رغم تلاش فراوان حضرت علی (علیه السلام) برای جلوگیری از جنگ و ترساندن عایشه و طلحه و زبیر از عاقبت سوء آن، تأثیری در آنان ایجاد ننموده و پی در پی به حضرت پیغام میفرستادند که آمادۀ جنگ باش. (27)
2ـ3ـ آغاز جنگ جمل
در روز جنگ یاران حضرت علی(علیه السلام) همچون مالک اشتر و کمیل بن نخعی حمله های پیاپی انجام داده و رشادت فراوان به خرج دادند و از لشکر جمل فراوان شته شدند. لشکریان عایشه با دیدن این وضعیت فرار نمودند. حضرت علی(علیه السلام) فریاد زد؛ آن شتررا پی کنید که آن را شیطان نگاه داشته است. یکی از یاران آن حضرت، پای شتر عایشه را پی کرد. شتر بر زمین افتاد و هودج جدا شد.عایشه با دیدن این وضع از حضرت خواست: حال که پیروزی نصیب تو گشته است، نیکوئی نما. (28)
در این جنگ از اصحاب جمل 9000نفر و از اصحاب حضرت علی(علیه السلام) 1700 نفر کشته شدند.(29) حضرت در پایان این جنگ به محمد بن ابی بکر (برادرعایشه) فرمود که عایشه را از صحنۀ جنگ به بصره ببرد و پس از آن دستور داد که او را با مرکب و توشه و لوازم و همراهیان وی با اضافه چهل تن اززنان معتبر بصره، به مدینه برسانند. پس از پایان جنگ جمل حضرت چند روزی در بصره اقامت نمود و سپس عبدالله بن عباس رابه حکومت آن شهر گماشته و لشگر را به جانب کوفه روانه کرد. (30)
کمیل و جنگ صفین
ای مردم! در قرآن بیندیشید و آیاتش را بفهمید؛ آن گونه که محکماتش را بنگیرید و متشابهش را رها کنید. به خدا سوگند، زواجر (آیات بازدارنده) و تفسیر آن را نمیداند مگر این کسی که من، دست و بازویش را گرفتهام و اعلام میکنم: هر کس که من مولای او هستم، علی هم مولای اوست؛ و او (علی بن ابیطالب) برادر و جانشین من است. (31) البته این جنگ برای کمیل، هم میتوانست بسیار غم انگیز و حُزن آور باشد؛ و هم بسیار شگفت انگیز:
غم انگیز برای از دست دادن دوستانی همچون عمّار یاسر، اویس قَرَنی و پیشتازان یمن و شگفت انگیز به خاطر ماجرای بر سر نیزه رفتن قرآنها، و این که علی (علیه السلام) را به پذیرش حکمیت حکمین مجبور ساختند و پس از اندک زمانی پشیمان شدند و از امیر خود خواستند که عهد و پیمانش را بشکند. چه بسیار جای شگفتی داشت این همه رنگ به رنگ شدن و این همه دگرگونی در اعتقادات و این همه نافرمانی از امیر خود؛ آن هم از کسانی که همگی سابقۀ طولانیای در اسلام و انجام دقیق عبادات داشتند و از قاریان قرآن بودند، اما چه سود که همتای قرآن (علی علیه السلام) را درنهایتِ غربت و مظلومیت کنار گذاشتند. بنابراین، برای کمیل میباید بسیار سخت و جانکاه بوده باشد دیدنِ تنهایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را زمانی که در پاسخ به یکی از همان قاریان قرآن ـ که به عملکرد آن حضرت اعتراض داشت و پیشنهاد ادامۀ جنگ را پس از پذیرش حکمیت میداد ـ فرمود: «... بگوئید همراهی و یاریِ چه کسی؟ البته میخواهم که این درد را به یاريتان درمان کنم، اما چه کنم که شما خود، دردِ بیدرمانِ من هستید؛ دُرست مثل آن کسی که بخواهد خار خلیده در تن را با خار بیرون آورد و
در سال 37، پس از نوشته شدن پیمان حکمیت در جنگ صفین، مردی از اصحاب حضرت علی(علیه السلام) از قبیلۀ ربیعه برخاست و بر اسب نشسته و بر لشگر معاویه حمله نمود و چند نفر را مجروح گردانید و پس از آن به لشگر حضرت علی (علیه السلام) حمله ور گردیده و جنگ سختی نموده و با آواز بلند میگفت: ای مردم، بدانید که من از علی و معاویه و از حکم ایشان بیزار شدم، «حُکمَ إلاّ لِلّهِ جَلَّ جَلالُه وَ لَو کَرِهَ المُشرکون»، در اثنای حمله به لشکر حضرت علی (علیه السلام) و زخمی نمودن مردم، کشته شد و او اول کسی بود که خارجی شد.(33) خوارج با مخالفت با اصل حکمیت و به استناد لا حکم الا لله، با حضرت علی (علیه السلام) به شدت برخوردنموده و او را به خطا و کفر متهم کردند. این گروه که تعدادشان در آغاز به 12000 هزار نفر میرسید از کوفه به سوی نهروان روانه شدند. حضرت طی نامه ای در جهت هدایت آنان اقدام نمود، ولی آنان درپاسخ او گفتند: تو در آن وقت که به حکمیت رضایت دادی، کافر شدی و اگر بتوانیم تو را هم میکشیم.
از آن پس خوارج کسانی را که با آنان از نظر عقیده موافق نبودند، کافر قلمداد نموده و در صدد قتل و غارت آنها برآمدند و حتی زن حامله را کشته و جنین او را نیز خارج نموده و کشتند.هنگامی که دو لشکر در برابر هم صف آرایی نمودند، حضرت علی (علیه السلام) فرمود: که پرچمی را در موضع معینی نصف کرده و اعلام فرمود که هر کس از مخالفان به سوی آن پرچم آید، و یا به سوی کوفه برود، در امان خواهدبود. گروهی تحت پرچم قرار گرفته و گروهی دیگر روانه کوفه شدند. اما چهارهزارنفر باقی مانده وبه یکباره بر سپاه حضرت حمله ور شدند و آتش جنگ بالا گرفت و سپاه حضرت علی(علیه السلام) بر سایر خوارج تاخته و از آنان تنها نُه نفر جان سالم بدر بردند و از لشگر حضرت علی(علیه السلام) تنها نُه نفر به شهادت رسیدند و بدین طریق پیروزی نصیب حضرت علی(علیه السلام) و سپاه وی گشت.(34)
کمیل بن زیاد نخعی در این جنگ شرکت داشت و حضرت علی(علیه السلام) مکاشفه ای را که قبلاً به کمیل خبر داده بود، در پایان جنگ آشکار نمود. بدین صورت که در یکی از شبها چه بسا این گونه سخن هست که حضرت از مسجد کوفه خارج میشد و به سمت منزلش میرفت، کمیل او را همراهی مینمود در حالی که یک چهارم از شب گذشته بود. در طول راه به جلوی درب خانۀ مردمی که با صدای غمناکی این آیه را میخواند، رسیدند.
« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رحمةَ رَبِّهِ »(35)؛ «آیا آن کسی که شب را به اطاعت خداوند به سجود و قیام میپردازد و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت پروردگار خود امیدوار است، با آن کس که شب و روز به کفر و عصیان مشغول است، یکسان است؟»
کمیل در باطنش آن مرد را تحسین نمود و از حال او در شگفت شد، اما چیزی به زبان نیاورد. حضرت متوجه حال و روی کمیل شده به او فرمود: ای کمیل! طنین صدای این مرد تو را به شگفتی واندارد که او از اهل جهنم است و بعداً تو را از آن آگاه خواهم نمود.
تا رسیدن به اوج خوبیها
ای کمیل بن زیاد!ثروت اندوزان ، مُردگانند اگرچه به ظاهر زندهاند؛ و تنها عالِمانِ الهیاند که پایدارند تا پایانِ روزگار؛ آن گونه که تنهایشان گُم گشته (از این جهات رخت بربسته اند) اما یادشان همواره دردل ها پایدار مانده است. ای کمیل! به یقین که در این جا ـ و اشاره به سینۀ مبارک خود فرمود ـ دانش سرشاری نهفته است؛ اگر برای آن شایستگانی مییافتم(36) که چه بسا این گونه سخن گفتن با کمیل، یعنی این که هنوز بسیار جا دارد تا او ظرف دانش را بزرگ و بزرگتر کند و آن شایستۀ علمی شود که ابوُراب میخواهد.
کمیل و واقعۀ عاشورا
ماجرای شهر هِیت و کمیل
حضرت علی(علیه السلام) وقتی باخبر شد که کمیل بن زیاد چنین کاری را انجام داده او را ملامت نموده و طی نامه ای سخنانی را برایشان بیان فرمودند که به قرار ذیل است:
«أَمَا بَعدُ، فَإنّ تَضییعَ المَرءِ ما وُلِّیَ، وَ تَکَلُّفُه ما کُفِی، لَعجزٌ حاضِرٌ و رأیٌ مَتَبَّرٌ و انّ تَعامِلَیکَ الغارَةَ عَلَی أَهلِ قِرقِیسیا، و تَعطِیَکَ مَسالِحَکَ الّتی وَلَّیناکَ ، لَیسَ بِهَا مَن یَمنَعُها وَ لایَرُدُّ الجَیشَ عَنها، لَرَأیٌ شَعاعٌ فَقَد صِرتَ جِسراً لِمَن اَرادَ الغارَهَ مِن أعدائِکَ عَلَی أولیائِکَ غَیرَ شَدیدِ اَلمَنکِب، وَ لامَهِیبِ الجانبِ وَ لاسادٍّ ثُغرَةً وَ لاکاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوکَةً وَ لاَ مُغنٍ عَن أهلِ مِصرِهِ وَ لامَجزٍ عَن اَمیرِهِ وَ السَّلامُ.
اما بعد از دست دادن شخص چیزی را که بر آن گماشته شده و به او سپردهاند و رنج بردن در کاری که آن را به او نگمارده و به دیگری واگذاردهاند،ناتوانی آشکار و اندیشه ای است که دارندهاش را به تباهی میکشد. و تاخت و تاراج توبه اهل قرقیسا و رها کردنت سر حدها و مرزهایی که بر آنها والی و زمامدارانت گردانیدم در صورتی که آن سرحدها را کسی نیست که حمایت و نگهداری نماید و سپاه دشمن را از آنها برگردانید، اندیشۀ پراکنده ای است، پس پل گشته ای برای دشمنانت که خواهان تاخت و تاراج دوستانت بودند، در حالیکه شانه استوار نداشتی و از تو خوف و ترسی نبود و نه رخنه رابستی و نه استواری و توانایی دشمن را شکستی و بر هم زدی، و نه کسی بودی که اهل شهرش را بی نیاز گرداند و نه از جانب امیر و فرماندۀ خود کاری انجام دهد و السلام. (38)
کمیل و چند روز بعد از واقعۀ هِیت
کمیل مژده پیروزی بر لشگریان معاویه را به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گزارش نمود که حضرت علی(علیه السلام) خطاب به کمیل نوشت:
«اما بعد، حمد خداوند جلاله را که باد که در حق بندگان خود آن چنان که خواهد، احسان فرماید و آن کس که خواهد به نصرت عزیز گرداند، فَنِعمَ المَولی و نِعمَ النصیر. کمکی که تو به مسلمانان دادی و معونتی که کردی و طریق فرمانبرداری امام و مقتدای خویش را پیمودی، معلوم گردید. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حسابی که در انتظام مهمات از تو گرفتهام، لایق بوده است. خداوند متعال جزای خیر به تو دهد و جماعتی را که به یاری تو آمده و بذل جان نمودند، خداوند به آنها پاداش نیکو دهد. این نوبت که بی اجازه من به کفایت آن کار پرداختی، خود نیکو بود، اما میبایست که پس از این هر مهمی که پیش میآید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیت آن با خبر نمایی و دستور بخواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم، خدا کفایت کند ظلم ظالمان را؛ ان الله عزیز حکیم. والسّلام. (39)
شهادت کمیل
دسترسی به کمیل برای حجاج بسیار مهم بود؛ زیرا او پیرمردی بود با تجربه های گرانبها و دوستیِ دیرینه با علی و آل علی(علیهم السلام) و نیز سینه ای پر از حرف و خاطره و غم؛ از دوران پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و غصب خلافت، تا عاشورا و پیامدهایش. اما این بار حجّاج نیرنگ دیگری به کار بست: خانواده و تمام بستگان کمیل را در فشار اقتصادی شدیدی قرار داد و حقوق ماهیانهی آنان را از بیت المال قطع کرد. وقتی این خبر به کمیل رسید با خود گفت: انصاف نیست به خاطر من جمع بسیاری از خاندانم چنین روزگار بگذرانند.
از این رو بی هیچ ترسی وارد دارالاماره کوفه شد و حجاج نیز در اوج خباثت و بی رحمیاش دستور دادگردن او را بزنند و او را به شهادت رساندند. ما نمیدانیم در آن حال بر کمیل چه گذشت؛ اما این را خوب میدانیم که او باور داشت درآخرین نگاهی که از این دنیای فانی برمی گیرد، کسی را خواهد دید که سالها دیدنِ رویش، عبادت او بوده است و یادش، تسبیح او.
آرامگاه کمیل
نتیجه
پينوشتها:
1. روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، خوانساری، میر سید محمد، ج 6، ص 401.
2. تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی ابراهیم، ج 3، ص 247.
3. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 164.
4. کمیل ، الهیاری، ع ، ص33.
5. الاعلام، زرکلی، خیرالدین، ج6، ص 93.
6. کمیل محرم اسرار امیرالمومنین، ص 16.
7. الغدیر، ج 9، ص 46.
8. ترجمه نهج البلاغه، شهیدی، سید جعفر، ص 532.
9. روضات الجنات، ج 6، ص 404.
10. کمیل نخعی، خیاطان، قدرت الله، ص 18-19.
11. کمیل نخعی، ص 20.
12. تاریخ یعقوبی، ج1، ص 521.
13. سفینه البحار، ج2، ذیل یمن.
14. همان،
15. کمیل نخعی، ص 21-22.
16. کمیل، نخعی، ص22، به نقل از شیعه در اسلام، ص 20.
17. از قبیلۀ خوبان، ص 48.
18. از قبیلۀ خوبان، ص 49ـ47.
19. شیخ مفید، الجمل و النصرة سیّدة العترة فی حرب البصره، ص 108 و 109.
20. شیخ مفید، الاختصاص، با تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ص 7.
21. تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، ترجمه پاینده، ابوالقاسم، ج6، ص 2345، 2351.
22. الفتوح، ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، ص 375.
23. همان، ص 398.
24. همان، ص 405.
25. الفتوح، ص 412 و 413.
26. همان، ص 415.
27. کمیل نخعی، خیاطان، قدرت الله، ص 56 و 57.
28. کمیل نخعی، خیاطان، قدرت الله، ص 57 و 58.
29. همان، ص 58.
30. الفتوح، ص 441ـ 442.
31. خطبۀ غدیریه، ص 32 و 33.
32. نهج البلاغه، خطبۀ 120 و عبارت «میل خار با خار» کنایه از این است که گرایش شما به سوی معاویه است نه من.
33. الفتوح، ص 694.
34. کمیل بن نخعی، ص 64 و 65.
35. سوره زمر، آیه 9.
36. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 139.
37. از قبیلۀ خوبان، ص 76.
38. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه، ش61، ص 1047.
39. الفتوح، ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، با تصحیح غلامرضا طباطبائی، ص 715ـ716. ر.ک: کامل ابن اثیر، ج4، ص 199،200.
40. از قبیلۀ خوبان، مسعودی، مجید، ص 81، به نقل از سفینه البحار، ج1، ص 527 و 528.
41. مفاتیح الجنان، زیارت شهدای اُحد.
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه
3. تاریخ طبرسی، طبرسی، محمد بن جریر، نشر بنیاد فرهنگ ایران، بی تا.
4. اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، نشر دارالکتب السلامیه، بی تا.
5. از قبیلۀ خوبان، مسعودی، مجید، نشر دلیل ما، چاپ ششم، سال 1390.
6. کمیل بن نخعی، خیاطان، قدرت الله، نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، سال 1379ش.
7. خطبۀ غدیریه، ترجمه توحیدی، امیر، نشر زراره، سال 1381ش.
8. نبرد جمل، شیخ مفید، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، نشرنی، سال 1397ش.
9. نرم افزار نورالسیره، وابسته به مرکز تحقیقات علوم اسلامی حوزه علمیه قم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}